کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ذکر مصائب رزم و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام ( قتلگاه)

شاعر : سید جعفر حیدری     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : قصیده    

به هم زد لشکری را گرچه تنها بود و بی‌یاور            ولی داغ دل ایـتام امـانش را بـرید آخر

برادر می‌رسد گودال و خواهر می‌رود از حال            چه می‌گویم زبانم لال، شاید بشنود مادر


جدا افتاده‌اند اما یکی هـستند، می‌بیـنی؟            دمی غافل نمی‌مانند ز احوالات یکدیگر

به جان ذره‌هـای کـائـنات افـتاده آشوبی            نمی‌میرد چرا شاعر، نمی‌خکشد چرا جوهر؟

حسین افتاده و دارد خودش جان می‌دهد کم کم            چه اصراری ست اینگونه بتازد بر تنش لشکر؟

پدر انگشترش را در رکوعش داده بود؛ آری            پسر در سجده هم انگشت می‌بخشد هم انگشتر

یکی دنبال پیراهن، یکی سوی کلاخودش            یکی با دست لرزان آمده در جستجوی سر

نه عیبی دارد آن دِشنه، نه جانی دارد این تشنه            ولی از مادرش زهرا خجالت می‌کشد خنجر

دوان برگشت سمت خیمه‌ها خواهر سراسیمه            که می‌آیند سوی خیمه‌هایش قوم غارتگر

فراری می‌دهد ایتام را در غربت صحرا            مبادا گُر بگیرد چادری، سوزد دل دختر

چه با زحمت خودش را می‌رساند باز تا گودال            چه بی صبرانه می‌آید به بالای سرش خواهر

نمی‌دانم چه شد اما زمین افتاد با صورت            نمی‌دانم چه دید اما نکرد این صحنه را باور

که این سو تیر ماند و نیزه ماند و پیکری صدچاک            که در آنسو نماند از خیمه‌ها جز خاک و خاکستر

ستون آسمان‌ها را تکان داد آه آن محزون            که یا جداه در خون نور چشم خویش را بنگر

منم زینب، بگو این دم چه سازم بین نامحرم؟            کجا دیدی در این عالم، کسی از من پریشان تر؟

کجا رفت آن محبت‌ها، کجا شد جای آن بوسه؟            که حتی نقطه‌ای سالم نمی‌یابم در این پیکر

به خود لرزید عرش آنجا که زینب ناله زد یا رب            برای چون تو معبودی چه قربانی از این بهتر؟

کسی که پاسخ هل من معینش را نداد امروز            نمی‌دانم چه پاسخ می‌دهد فردا به پیغمبر

سری اینک شکستند و سری بالای نی بستند            زمین غوغا، زمان غوغا، جهان غوغاست سرتاسر

زمان از دست رفت و سرخ شد خورشید عاشورا            مهـیای سفـر هستم ولی بی‌قـاسم و اکبر

لگد روزی به در خورد و به پیکر می‌خورد امروز            بماند اهل دنیا را جهانی بی‌در و پیکـر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

فراری می‌دهد ایتام را در غربت صحرا            مبادا گُر بگیرد چادری، غارت شود معجر

ذکر مصائب رزم و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام ( قتلگاه)

شاعر : محسن زعفرانیه نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شمـشـیر می‌زنی و سپـاهی برابرت            طـوفـان شده به بـرقِ نگـاهِ دلاورت

چـندین هزار نامه نوشتـند و عاقـبت            نـا مـردمـانِ کوفه نـبـودنـد یـاورت!


نـامِ حـسـین وردِ زبـان‌هـایـشان ولی            در قلبِ کورِ خویش، نکردند باورت

در ازدحـام نـیـزه و بـاران سنگ‌هـا            صد زخم اضافه شد به جراحاتِ پیکرت

انگار که گلویِ پُر از لَختِه‌های خون            بدجـور بـسته راهِ نـفـس‌هایِ آخَـرَت

خوردی زمین، به وقتِ هجومِ حرامیان            در پیش چشم‌های پُر از اشکِ خواهرت

زینب، دوباره زینبِ سابق نمی‌شود!            تا اینکه دید، پیکرِ در خون شناورت

بی‌تــابـی رقــیـه امــانـش نـمـی‌دهـد            وقتی که می‌رود به سَرِ نیزه‌ها، سَرَت

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در وداع با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بعدِ من ای خواهرِ خسته شجاعت پیشه کن            تا نفس داری ز دشمن‌ها برائت پیشه کن

صبر کن اصلاً نرنجی ای صبورِ اهل بیت            بعدِ سالارِ شهـیدان تو ولایت پیشه کن


 

کـودکـانِ من هـمه آوارۀ صحـرا شوند            یاری این کودکان در بینِ غارت پیشه کن

کـوفـیـانِ بی‌حـیـا اهلِ مـروّت نـیـسـتند            پس شکیبایی به هنگامِ جسارت پیشه کن

شهر کوفه خطبه‌ای می‌خواهد از تو بی ریا            مثلِ حیدر در کلامِ خود بلاغت پیشه کن

از خدا یاری طلب آگاه سازی اهلِ گِل            تکّه تکّه در سخن‌هایت هدایت پیشه کن

حجّتِ روی زمین باشد علی ابن الحسین            در غیابِ او به این مردم امامت پیشه کن

شام را تخریب کن بر هم بزن بزمِ یزید            از تو دارم خواهشی تنها صلابت پیشه کن

اربعین که آمدی اندوهگین ضجه بزن            در کنارِ قبرِ من قصد زیارت پیشه کن

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خوابِ سنگین دیده است دنیا برایِ ما دو تا            لرزشی افتاده گـویا در صدایِ ما دو تا

از زمـانی که به دنـیا آمدم عـاشق شدم            آفـریـده شد جهـان اصلاً برایِ ما دو تا


اندکی آهـسته‌تر آقـایِ مظلـومان حسین            عالمی محـوِ وداع و در هوایِ ما دو تا

حرفِ رفتن را نزن قربانِ صحبت کردنت            گرچه که افلاکیان هستند فدایِ ما دو تا

یـادگـاری دارم از مـادر برایت پـیرهن            خاطراتی زنده شد در ذهن‌هایِ ما دو تا

بی کفن می‌مانی ای سروِ رشیدم رویِ خاک            می‌رود غارت عزیز دلِ رِدایِ ما دو تا

لحظه‌هایِ سخت و جانفرسا شده کو مادرم            یک نگـاهِ فـاطـمـه باشـد دوایِ ما دو تا

می‌روی من پرچمت را می‌برم بالا حسین            هست این وادی یقـیـناً کربلایِ ما دو تا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان بوسیدن گلوی سیدالشهدا توسط حضرت زینب و ... حذف شد! این قصه برای اولین بار در قرن چهادرهم در کتاب تذکرة الشهداء حبیب الله کاشانی بدون هیچ سندی جعل شده است، محققین و علمل کتاب تذکرة الشهدا را به دلیل ذکر مطالب نامستند جزء کتب تحریفی معرفی کرده اند

صبر کن تا بوسه‌ای برگیرم از زیرِ گلو            امر امرِ مادر است خیرالنسایِ ما دو تا

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با امام علیه السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌روی آهسته‌تر از چه شتابان می‌روی؟            گر چه ای هستیِ زینب سمتِ جانان می‌روی
می‌روی آقا دلِ زینب به همراهِ شماست            وان یکادی خوانده‌ام حالا که میدان می‌روی


انتظارت را کِـشَد صدیـقۀ کـبرا، حسین            علتش اینست آقاجان، خُرامان می‌روی

انـدکی آرام تـر تا که بـبـوسم حـنجـرت            نـامِ مـادر آمد و مـانـند بـاران می‌روی

کاش می‌شد تا که مذبوحت شوم ای نورِ عین            ملتهب از ماندنِ خود، مست و حیران می‌روی

دختر خود را بغل کن لحظه‌هایِ آخری            من چه گفتم که چنین لرزان و گریان می‌روی

بر سرِ ماهـا چه می‌آید عـزیـزِ فـاطـمه            می‌روی آهسته‌تر از چه شتابان می‌روی

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

کربلا در کربلایِ خنجر و حنجر گُم است            تازه عاشورا شروعِ کارِ او با مردم است

آمده این دشت را سیراب از کوثر کُــند            آمـده تـا کــربـلا را کـربـلایـی تـر کُـنـد


آمده تا عشق را با خـونِ خود امضا کُند            تا خودش هیهات من الـذلّه را معنـا کُـند

حجِّ واجب را رها کرده خدا واجب‌تر است            مرگِ با عزّت برایِ شیرمردان بهتر است

کوفیان اینبار هم حمد و سپاس آورده‌اند            نـامه در نـامه برایش التـمـاس آورده‌اند

خوب می‌داند که اینها مردِ میدان نیستند            دستِ پیمـان داده امّا پایِ پیمـان نیـستـند

کینه دارند از علی مولا« ولی» آورده است            تا توانسته به همراه‌اش علی آورده است

در مسیرش سنگ را لعلِ بدخشان کرده است            با نگاهِ خود وهب‌ها را مسلمان کرده است

آه؛ با یک جمله‌اش عالم حسینی می‌شود            عاقبت«حرِّ یزیدی» هم حسینی می‌شود

عاقبت خیری برایِ غیر می‌خواهد حسین            تا دمِ آخر بر اینها خیر می‌خواهد حسین

آمده تا فـاش سازد رمز و رازِ عشق را            در دلِ مـیدان به پا دارد نمـازِ عشـق را

شوکت و آرامشش در جنگ فوق العاده است            زیرِ خنجر هم «حسین بن علی» آزاده است

اکبرش الحقّ و الانصاف پیغمبر شده ست            بر زمین افتاده و انگار اکبرتر شده‌ست

کربلا تفسیرِ خوبی‌هاست، بد تعریف شد            روضه در روضه قیامِ کربلا تحریف شد

غُربتش بی‌آبی و تعدادِ زخم و تیر نیست            دردِ او از زخمِ تیغ و نیزه و شمشیر نیست

غُربتش اینجاست می‌گویند جان را باخته‌ست            او برایِ کسبِ قدرت جنگ راه انداخته‌ست

کسبِ قدرت خنجر و حنجر مگر می‌خواسته            نامسلمان‌ها علی اصغر مگر می‌خواسته؟

کسبِ قدرت با زن و فرزند می‌آید مگر            بـا رقــیّـه دخـتـرِ دلـبـنـد مـی‌آیـد مگـر؟

او هدف دارد هدف اصلاحِ دین و مکتب است            قدرتِ کرببلا در خُطبه‌های زینب است

قدرتِ کرببلا در عشق و در دلداده گی‌ست            کربلا اوجِ شکوهِ عـزّت و آزاده گی‌ست

تن به تیر و نیزه داد امّا به ذلّت تن نداد            سر به دشمن داد امّا دست با دشمن نداد

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است لذا بیت زیر حذف شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. ضمناً آخرین شهید کربلا فردی بنام هَفهاف بن مُهَنَّد است که از بصره به یاری امام آمد اما عصر عاشورا و بعد از شهادت حضرت رسید؛ جنگید و شهید شد از شهدای بنی هاشم نیز آخرین شهید عبدالله بن الحسن می باشد نه حضرت علی اصغر.

هر مسیری غیر راهِ کربلا بیراهه است            آخرین مردِ قـیامِ کـربلا شش ماهه است

زبانحال حضرت زینب در شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

تقصیر سنگ‌هاست، پَرت گُر گرفته است            از سوزِ تشنگی جگرت گُر گرفته است

یک دشتِ لاله در نظرت گُر گرفته باز            انـگـار خـانـۀ پـدرت گُـر گـرفـتـه بـاز


نـیـزه شکـسـته‌ها به تنت گـیـر داده‌اند!            حـتی به کـهـنه پـیـرهـنت گـیـر داده‌انـد

کـیـسه برای اُجـرت قـتـل تو دوخـتـنـد            باور کنم!؟ تو را به سه مَن جو فروختند

تکیه نـزن به نـیـزۀ غـربت غـریب من            زینب که هست، حضرت شیب الخضیب من

گـفـتم کـفـن کـنم به تـنـم؟ تو نخـواستی            گـفـتم به شـمر رو بـزنم؟ تو نخـواستی

حالا بگو چه کار کنم پشت و رو شدی؟            بـا تــیـغ کُـنـد آخـرِ سـر روبـرو شـدی

ماندم به زیر تیغ چرا مست می‌روی!؟            داری به قتل صبر تو از دست می‌روی

جانـم به یک اشارۀ انگـشت شمر رفت            حیف از محاسن تو که در مُشت شمر رفت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در غروب روز عاشورا

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است            دل‌های عرشیان همه در تاب و در تب است

اصلا بـیا بـمـان که فـقـط روشـنی دهی            خورشید من بدون تو هرروز من شب است


وقتی ز روی زین به زمین خوردی ای حسین            گـفـتم زمـان خـانه خـرابـی زیـنب است

یـا ایـهـا الـشـهــیـد، ذبــیـح مـن الـقــفــا            رگ‌های گـردنـت چـقـدر نامـرتب است

مانـده‌ست یـادگار، به تـشـیـیع جـنازه‌ات            بر روی پـیـکـرت اثر سُـمّ مرکب است

مـی‌بـیـنمـت دوبـاره و از حـال مـی‌روم            این دل ز درد و غصه و ماتم لبالب است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

پَـرپَـر زدی و بـال و پَر تو رهـا نشد            آه…ای غریب، راه گلوی تو وا نشد

در ازدحـامِ زخـمِ تـنت نـیـزه جا نشد            از روی سیـنه تو چرا؟! شمـر پا نشد


با دست و پا زدن نفست تنگ می‌شود

بی‌حالی و نصیب سرت سنگ می‌شود

 دیــدی هِلال آب نـیـاورد و دیـر شد             دیدی که کهنه پیـرُهنت غرق تیرشد

دیدی تمام پوشـش تو یک حصیر شد            زینب کـنار جـسم تو یـکـباره پیر شد

طاقت بیار، لشکرت ای شاه می‌رسد

طاقـت بیـار، مـادرت از راه می‌رسد

ای‌کاش چوب کفر به ایمان نمی‌زدند            با خـیـزران به قاری قـرآن نمی‌زدند

آتش به خـیـمه‌های پـریشان نمی‌زدند            نیزه به پهلوی تو حسین جان، نمی‌زدند

از نـعـل‌ها سـراغ تنت را گـرفـتـه‌ایم

از دست «بـوریا» کـفـنت را گرفته‌ایم

: امتیاز
نقد و بررسی

بند زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب کلا حذف شد

یک عده روی غارت سر شرط بسته‌اند            یک عده روی خُود و سپر شرط بسته‌اند

یک عده روی مشک قمر، شرط بسته‌اند            ای وای؛ روی زیور و زر شرط بسته‌اند

من تازیانه می‌خورم و تو نفس بگیر

برخیز و معجری که ربودند پس بگیر

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

لـشـگـری آمده بـودند به یـغـمـا ببَـرند            قـطعه قـطعه بـدنی را به کجاها ببَرند

مـی‌کـشـیـدنـد تـنـی را تـه گـودالِ بـلا            نیّت این بود که تاب از دلِ زهرا ببرند


کـیـنه‌ها در دلشان از عـلی و آلٍ علی            قـصـدشان بود سـرِ زادۀ زهـرا ببَـرند

صف کشیدند اراذل همه با سنگ و کلوخ            با زدن تا که ثواب از حیِ یکـتا ببَرند

این حسین است که افتاده به صورت به زمین            کـوفـیـان آمـدنـد انگـار مـصّـلا ببَـرند

فارغ از غصّه و غم، هلهله وشادی بود            از دلِ خـویش رسیدند که غـم‌ها ببَرند

وقتِ غارت شده حالا نفَـسی تازه کنند            به اسـارت هـمـۀ دخـتـرکان را ببَـرند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

پیرمردان به عصا بر بدنش ضربه زدند            تا که اجـری دو بـرابر ز تـقّـلا ببَـرند

ترسیم مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

ناگهان دشت بلاخـیز پُر از هلهـله شد            کوفه با شام سر غارت ما یک دله شد
تب غارت به همه دشت سرایت می‌کرد            با سرت خولی نامـرد تجارت می‌کرد


از خدا بی خـبران هیچ ندارند احساس            معجرم دل نگران است کجایی عباس؟
آتـش و دود که سـمت حـرمت می‌آمد            نـیـزه‌ای بود که سمت حـرمت می‌آمد
جای یک نیزه به پهلوی سکینه می‌سوخت            خیمه در آتش کـیـنۀ مدیـنه می‌سوخت
دست از جیب خیانت همه بیرون کردند            گوش‌ها را به خشونت پُر از خون کردند
هر که در غائله بی‌بهره ز گودال شده            دسـت او طالـب ارزانی خـلخـال شده
در هـیاهـوی حـرم پیرهـنت را بردند            نیمه شب بود عـقـیق یـمنت را بـردند
قطره‌ای آب حرم را چه مشوش کرده            این رباب است سر قبر علی غش کرده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح شده است موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اضغر صحت ندارد و تحریفی است این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

گرد خـیـمه خـبـر تـلـخ تری می‌گردد            نـیـزۀ حـرمـلـه دنـبـال سری می‌گردد

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با پنجه زلف حاجی ما را به هم زدند            اعمال حج و سعی صفا را به هم زدند

بر سجده سر گذاشت که خلوت کند کمی            با ضرب نیزه حال دعا را به هم زدند


رَمْیِ سـتـون کـعـبـه نـمـودنـد در مِـنا            در قـتـلـگـاه رسـم مـنـا را به هم زدند

ذبح عـظـیم تـشـنه به مسلخ روانه شد            از پشتِ سر زدند و بنا را به هم زدند

با ضـربـۀ دوازدهـم در کـمـال صبـر            از زیر و رو گلو و قفا را به هم زدند

جـوشید خـون زمزمِ زهـرا از آن گلو            با خنده حُزن زمزمه‌ها را به هم زدند

در رَحـل قـتـلگاه شـیـاطـین بی‌وضـو‌            تـرتـیـب آیـه‌هـای خـدا را به هم زدند

بعد از صفا و مروه به تقصیر یک لعین            رخـسار دست شـاه ولا را به هم زدند

وقـت وداع پـیـکــر شـاه و مـخـدرات            با هـلهـلـه طـواف نـسا را به هم زدند

در کـوچـه‌های شـام پـیـمـبـر نـدیـده‌ها            طرح و نمای رأس جدا را به هم زدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان ساربان تغییر داده شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

بعد از صفا و مروه به تقصیر ساربان            رخـسار دست شـاه ولا را به هم زدند

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این تـیـغ ها نـظـام تنت را به هم زدند            تـرکـیب صـورت و بـدنت به هم زدند

تـیـزی نـیـزه‌های پُـر از خـشم شامیان            تصویر کـهـنه پیـرهنت را به هم زدند


تنها هجـوم نـیـزه و شمـشـیر بس نبـود            با سـنگ شـیـوۀ زدنـت را به هم زدنـد

باران سنگ‌های پُر از بغض مرتضی            دنـدان و دنـده و دهـنت را به هم زدند

وقت هجوم و غارت جسمت حسین من            آری حـرامـیان کـفـنت را به هم زدنـد

رحمی نشد به پیکر بی‌جانت ای حسین            با نعل تازه جسم و تنت را به هم زدند

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در غروب روز عاشورا

شاعر : علی بهرامی نیا نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

سر بُـریـدند تو را هـلهـله بر پا کردند            عده‌ای نیز به یک گوشه تماشا کردند

ز بـلـندی تـل از دور خـودم مـی‌دیـدم            نانجـیـبان به سر رأس تو دعوا کردند


به تلاطم شدم آن لحظه که دیدم اعداء            گـرۀ پـیـرهـنـت را ز جـفـا وا کـردنـد

گاه نیزه به تنت سخت فرو رفت ولی            عاقبت با کمک از هم به تنت جا کردند

دائماً ورد لب دخـتـرکت این شده بـود            من بمـیـرم چـقـدر ظلـم به بابا کـردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد ضمناً دغدغه اهل بیت غارت زیور آلات نبوده است که آن را پنهان کنند و ... بلکه حفظ حرمت اهل بیت بوده است

زیـور آلات ز انظـار نـهـان کردم من            خولی و زجر و سنان؛ آه که پیدا کردند

ترسیم مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مقـتل به فصل ذبح عـظیم خـدا رسید            راوی داسـتـان به غـروب مـنا رسید

پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت            او یار خواست لشگر تیـر از هوا رسید


افـتـاد بر زمـین تن مـجـروح آفـتـاب            بـاد مـخـالـف آمـد و ابــر بـلا رسـیـد

بازی تـیر و نیـزه و خـنجـر تمام شد            وقت هـنرنمایی سنگ و عـصا رسید

از تـل زیـنـبـیـه ســرازیـر شـد زنـی            آری رسید خـواهـرش اما کجا رسـید

جایی‌که حنجری شده درگیر خنجری            جایی‌که جـان او به لب تـیغ ها رسید

جشن است! دور هلهله‌ها هم گذشت و حال            هـنگـام پـایکـوبی اسـبـان فـرا رسـید

برگـشت اسب شاه ولی شاه برنگشت            ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! لازم به ذکر است همانگونه که در کتب نفس المهموم ص ۳۳۱، وقایع الایام ص ۴۵۹، ناسخ التواریخ ص ۵۰۷، پژوهشی نو در بازشناسی مقل سیدالشهدا ص ۲۷۰ و ... آمده است تا قرن دهم هیچ نامی از ذوالجناح نیست و این نام برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا آمده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت            ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در قتلگاه

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

نشـنید کسی سوز صدای سخـنم را            دیـدنـد ولی لحـظـۀ پـرپـر شـدنم را

مشغول دعا بودم و مشغول مناجات            بستـند به سرنیـزه سنان‌ها دهـنم را


با ضربۀ شمـشیر جـدا کرد حرامی            بر سـیـنۀ من دست عزیز حسنم را

در پیش دوتا چـشم تر مـادرم آن‌ها            بردند به غـارت ز تـنم پـیـرهنم را

پس حمزه کجائی که بیائی و ببـینی            مثله شدن تک تک اعضای تـنم را

در قتلگه آمد پس از این واقعه زینب            حق داشت که زینب نشناسد بدنم را

با دست خودم هدیه به او دادم و رد کرد            آنکس که چنین برد عـقـیق یمنم را

پُـر بود شکم‌ها همه از نان حرام و            نـشنـید کسی سوز صدای سخـنم را

: امتیاز

مصائب گودال قتلگاه سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مجید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دست بر قبضۀ خنجر زد وآمد سویش            بین گودال دو زانو شده رودر رویش

دست را بر بدنش می‌زد و با خیره سری            امتحان کرد به رگهای گـلـو چاقـویش


سـایـۀ پنـجـه دسـتـی طـرف سـر آمـد            تا که بر هم بزند حالـت در گـیسویش

سنگ را مثل سر نیـزه تراشـش دادند            تا که جـاگـیـر شود بـر لـبـۀ ابـرویش

آن قدر خون ز هر روزنه‌ای جاری بود            که نـشد تـکـیه نـمـاید به سر زانـویش

لشکـر او وسـط عـلـقـمه از هم پاشـید            آنکه بر خاک شده هم عـلم و بازویش

رمقی نیست دگر؛ نیزه و سنگش نزنید            این روا نیست کسی پا بنهد بر رویش

خنجر آماده شد و فاطمه از راه رسید            و فضا پر شده از رایحۀ خوش بویش

رفت تا نیـزه ز پهلوی حسیـنش بکشد            تازه شد در نظـرش درد سر پهلـویش

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : احمد شاکری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

خدا کـنـد به دلت آب هم تکـان نـخورد            نـشسته‌ام که غـباری به پلکـتان نخورد

تو خوب باش فـدای سـرت، سر زینب            تو باش باغ دلم سیـلی از خزان نخورد


امـیـر امـر نـمــوده به بـادهــا امــروز            که روسری ز سر دختران تکان نخورد

دلـت نـیـامـد و مـن هــم دلـم نــمـی‌آیـد            مسیر روضه به شیرخواره ناگهان نخورد

خدا کـند که بـگـیرد دعـای من امـروز            خدا کـند که مسیرت به ساربان نخورد

اگر چه مادرمان روضه خوانده از گودال            سرت به نیزه و شمشیر توأمان نخورد

و کـاش عـصر دهـم پـای ناقـۀ عـریان            دوباره چشم من آنجا به این سنان نخورد

بـمان کنار عـزیزم که دخـترت روزی            هزار ضربۀ سیلی از این و آن نخورد

کـنـار چـشم ربـاب و میان بـزم شراب            خدا کند که لبت چوب خـیزران نخورد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

خدا کـنـد به دلت آب هم تکـان نـخورد            نـشـسـته‌ام غـبـاری به پـلکـتان نـخورد

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دلـت نـیـامـد و مـن هــم دلـم نــمـی‌آیـد            مسیر روضه به شش ماهه ناگهان نخورد

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد رضا سروری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : چهارپاره

حرف رفتن مزن ای یار دلم می‌شکنـد            در عـزای دو عـلمـدار علـم می‌شکـنـد

شـانه‌هـای به عـزا مـتـصلـم می‌شکـنـد            پـایـه‌های بـدنـم آب و گِـلـم مـی‌شـکـنـد


حرف رفتن مزن ای یار مرا می‌سوزی            شیـون و ناله فقـط بر دو لـبم می‌دوزی

فـکـر تـنهـایـی بعـد از تـو مــرا آزارد            شعـلـه‌ها در دل آتـش زده می‌افـروزی

من که غربت زده‌ای بی‌کس و دور از وطنم            از جـدایی تو مگـو تاب نمـانـده به تـنم

با وداع گفتن خود قلب مرا خون کردی            خیره در چشم تو از عمق درون ناله زنم

من که از کودکی‌ام همدم و یارت بودم            هرکجـا رفتی و بودی به کنـارت بودم

جان من بستـه به جـان تو چنـان آئـینـه            کـن تــرحّـم بـه دلــم آیــنـه‌دارت بـودم

مگـو با زینب دلخـون ز جدایی سخنی            که برادر به کـلامت دل من می‌شکـنی

نه توانی که ببـینـم سـرِ تو بـر سـرِ نی            نه قـراری که ببـینم به زمیـن پاره تنی

از نگاهـم به نگاهت، نگهـم می‌خـوانی            راز دلبستـگی‌ام را به خـودت می‌دانی

مادرم کرده وصیّت به من هنگام وداع            زیـنبـم بر سر پـیـمـان حسیـن می‌مـانی

چشم پُر اشک من از خون دلم لبریزست            آسـمـان نـگـهـم اَبـر غــم پـائــیــزسـت

با خداحافظـی‌ات خیمه سراسر غـم شد            در مقابل سپـه دشمن ما خـون ریزست

می‌روی جانب میدان و نگاهت با ماست            دانم حتی به صف حادثه آهت با ماست

با رقیـه به سکـیـنـه چه بگـویـم بی‌تـو؟            بر سر نیزه دو چشمان به راهت با ماست

گرچه در وقت وداع گریه سبب‌ساز نشد            مانـع رفـتـن فـرمـانـده ز پــرواز نـشـد

سروری شرح غم حضرت زینب برگو            بی‌غمـش هیـچ دلی مرثـیـه پرداز نـشد

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : حسین بادروج نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مثنوی

گـسـسـتم از هـمه دلـبـسـتـگی‌هـا            به سـر آمد غـم و دلخـستـگـی‌ها
بـه سـر آمـد غـم دیـریـن دیــدار            رسـیـده لـحـظـۀ شـیـریـن دیـدار


زنـان و کــودکـان را وا نـهــادم            مـیـان دشــمـنـان تــنـهـا نـهــادم
به سـویت آمـدم تـنهـاتر از پیش            رهاتر، تشـنه‌تر، شیداتر از پیش
قــبـولـم کـن بـه قـربـانـی خـدایـا            خـلـیل‌ات را به مـهـمـانی خـدایا
عجب قـرب و بهـایی دارد اینجا            عجب سعی و صفایی دارد اینجا
گلوی تشنه‌ام را اشک ساقی‌است            مرا تا دوست یک شمشیر باقی‌است
به صحـرای دلـم پـیچـیـده بویت            الـهی تـشـنـه در راهـم به سویت
گشودم سوی تو بال و پر ای دوست            تنـم بیزار از بار سر ای دوست
نـدارم شکـوه از زخـم سر و تن            و از تـنـهـایـی و انـبــوه دشـمـن
نه غـربت می‌کـنـد انـدوهگـیـنـم            نـه داغـی می‌نـشـانـد بر زمـیـنـم
تکـاپـو کـرد خـصـم تـیـره دل تا            بـجـنـبـانـد دل نـسـتــوهـم از جـا
ولی هـر بار پـا بـرجـا تـرم دیـد            صبور و سخت و بی‌پروا ترم دید
بسی کـوشـید از شـورم بـکـاهـد            نمی از عـشق منـصـورم بکـاهد
نمی‌فـهـمـیـد مـا شـور آفـریـنـیـم            امــــام اولــیــن و آخـــریــنــیــم
نمی‌فـهـمـید مـعـصوم از گـنـاهم            نـگـردد هـیـچ خـاری سـد راهـم
گـمـان مـی‌کـرد مـن بی‌تـاب آبـم            نـمـی‌دانـسـت بـاران و سـحــابـم
نمی‌فـهـمید روح آب، زهـراست            چراغ زندگانی روشن از ماست
نـدارد عـزم من آهـنـگ سـسـتی            نمی‌گـیـرد شـتـابم رنگ سـسـتی
دمـی آسـوده و آسـودن هـیـهـات            حسین و یک قدم برگشتن هیهات
به اشک زینب نـسـتـوه سـوگـنـد            به عزم و طاقت چون کوه سوگند
به گـلـبـرگ گـلـوی اصـغـر مـن            بـه عــبـاس دلـیــر و اکـبــر مـن
قـسـم بـر اشـک زین الـعـابـدیـنم            بـه مــردان حـمــاســه آفــریــنـم
که من از یک دم بی‌دوست سیرم            اگـر سـر مـی‌دهـم مـنـت پـذیـرم
مرا عزمی به پهنای غدیر است            مرا در پیش حجّی بی‌نظیر است
سراپا غرق نور و عشق و شورم            محمد در حـرا، موسی به طورم
من از زنـدان تن خوشـنام رستم            من از میـقـات خون احرام بستم
حرامم باد ماندن دیگر ای دوست            بجز در خون شکفتن دیگر ای دوست
حـرامـم بـاد پـیــونـد ســر و تـن            حـرامـم بـاد بـر پــای ایـسـتـادن
مـقـدر شـد مـرا احــرام ایـنـجــا            یکی از خون یکی از خاک صحرا
به باغ مـقـتـلم بوی بهـشت است            محقق شد هر آنچه سرنوشت است

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در عصر عاشورا

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

می‌بـیـنم از نسـیم سـبک‌تـر شده تـنت            از بسکه تکّـه تکّـه مکـرر شـده تنت
با سی هـزار حرمـله تنها شدی و بعد            تصویر چـند تا علی اصغـر شده تنت


دل‌کـند می‌شـوند مگـر از تو نـیـزه‌ها            بـر دست‌های نـیـزه کـبـوتر شده تنت
هرگز کسی به ارباً و اربایی تو نیست            بـدتـر ز پیـکـر عـلی اکـبـر شده تنت
دورت هزار نیزۀ وحـشی کـمین زده            در کـیـنـه‌زار حـمزۀ دیگـر شده تنت
تا هر قـبیله مشق نـویسد به پـیکـرت            چون صفحه‌های پـارۀ دفـتر شده تنت
یک ضربه نه دو ضربه نه وقتی که ضربه‌ها            رأس دوازده شـده بـی‌سـر شـده تـنت

: امتیاز